ی جشن کوچولو
من و آقا کیان تصمیم گرفتیم 5 اسفند که روز مهندس در واقع روز بابایی بود براش ی جشن کوچولوی سه نفره بگیریم که البته بابایی خبر نداشت و ما خواستیم غافلگیرش کنیم. عزیزم تو سنت خیلی کم بود و نمیفهمیدی روز مهندس یعنی چی برا همین من به زبون ساده و راحت بهت گفتم تولد بابایی.اون روز بابا که از سر کار اومد فرستادیمش خونه باباجون گفتیم ما خونه نیستیم تا کارامون را تموم کنیم.؟اخه مامانی تا ظهر سر کار بود .تو هم حسابی ذوق می کردی و پسر خوبی بودی و منو اصلا اذیت نمی کردی.با هم یه میز ساده درست کردیم شربت و ژله درست کردیم و کیک که زحمتش رو یکی از دوستام کشید و برام گرفت.تو خیلی دوست داشتی شمع فوت کنی برا همین برات چند تا شمع گذاشتیم تا خوشحالیت...
نویسنده :
مامان سوسن
22:19